آن قیاس بین چشمان تو و تیشه ی فرهاد نکوست
بیستون قلب من خفته در رویای عشق
آن نگاه تیشه وارت
خفته سنگ قلب من بیدار کرد
تو آن سیبی به راه سبز آمالم
جهنم را خریدارم
اگر شرطش نگاه توست
بهشت زندگی من
بود دستان تو ساقی
بهشتم را به من باز آر
که بی تو برزخی هستم
رفتی و با رفتنت دریای دل هولناک شد
آسمان دیده ام ابری گهی نمناک شد
از زمانی رفته ای ای تک نگار زندگی
روزگارم تیره و زخم دلم دردناک شد