با من بگو از قلب ریش ریش چمن بگو
از فریاد بی صدای نسترن بگو از بغض در گلوی شقایقم بگو
از غم دل لاله های دشت وز زلالی و لطافت شبنم بگو
با ما بگو که سینه ایی به فراخی آسمان اسیر ماست
خاموش منشین راز بگو از زخم های دیگران فاش بگو
از وازنگونی بخت جغد سفید و ز سرخی چشمان کبوترم بگو
از بی دانگی گنجشک در دی ماه
وز افتادگی جوجه عقاب بر صخره ها بگو
آری بگو از ناملایمات زندگی از قهرها و آشتی های بندگی
از عهد و بی ثباتی ها به عهد از رنج ها و هجرهایت بگو به من
با من بگو سینه ام سنگ زیرین آسیاب
گشته از دفع بار سنگین غم
با من بگو ...