من روانم
پیش خواهم رفت کنون
همچو باد در عبور صحرا
همچو رود در مسیر دریا
من خروشانم
واز سنگ و خلوخ بستر ناهراسانم
چون در مقابل دیدگانم من تو را دارم
یک یک دقیقه های عمر را خواهم کشت
من طلوع حضورت را
باغروب ثانیه هایم خواهم دید
و بهای دیدارت را بانقد قتل لحظه ها
خواهم داد
ونیز به شوق آن روز
که یک پیک مرا تا بر تو خواهد برد
زندگی خواهم کرد