-
طوقی
جمعه 17 مهرماه سال 1388 09:06
آسمان صاف بود بین آن پایین شهر زیرآن گنبد سبز روی آن پشت بام بلند تخت چوبی بشکسته گوشه ایی از آن یک نفر بنشسته بدستش قلیانی کبود قل قل یک قلیان پس از آن هوهوی دود آن در کنارش یک لوتی کفتر باز که عشق و یارش همه هست یک طوقی طوقی با نشان می رود تو خال آسمان واروهایش زیبا چشمانش سرخ رنگ پرهایش سفید تر از هر رنگ سفید گرو...
-
ای کاش
جمعه 10 مهرماه سال 1388 21:17
دیگه خاطراتتم خاکی شده چین روی صورتم از رفتنت حاکی شده کار طفل دل من عمری فقط زاری شده دیگه گوش دلم ازمرگ صدات شاکی شده چی می شد یا چی می شه اگه بیای با کوچ اول پرستوها توآسمان دل من دوباره پرواز کنی کاش می شد یا که بشه دوباره آسمان تیره ی دلمرو مهتابی کنی باصفا و مهر دستات طوفان دریای دلمرو دوباره باز آروم کنی کاش می...
-
نا رفیقان
جمعه 10 مهرماه سال 1388 10:42
وفا بر دیده ام یاران نکردند در دوستی به روی من ببستند درخت دوستی با صد هزار رنج زدم بنیان واز ریشه شکستند
-
آه دل
جمعه 10 مهرماه سال 1388 10:01
بهاری بود وساقی بود و یاری دلی بود و گلستانی و باغی خزان آمد گلم پرپر شد و رفت از او بر دامنم ماندست آهی
-
تقویم جدید
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:33
من وتو هر دو ما مشتاق به داشتن تقویمیم بیا تا کار جدیدی آغاز کنیم بیا امسال تقویم دیگری خلق کنیم بیا با هم در آن شاخه ی لحظه های فراق و هجر و رنج راقطع کنیم همه ساعات غم و سختی را مستور کنیم روزهای بی مهری را همه خطی بزنیم هفته های بی وفایی همه را پاره کنیم همه ماههای خیانت را ننویسیم بیا در آن فقط از فصل خزان زشتی ها...
-
خون محبت
جمعه 3 مهرماه سال 1388 09:06
دانی که مشکل دنیا چیست ؟ مشکلش نبود محبت است اینطور نیست!!!؟؟؟ دگر خون محبت در رگش جاری نیست ای دوست بیا با هم تحقیقی آغاز کنیم بهر دفع این مشکل به جد کاری بکنیم ازمیزان خونش در دگران سوالی بکنیم من و تو زین پس با هم عهد کنیم تا که خون محبت بر رگ جامعه تزریق کنیم این مهم نیست که نوعش A و B است یا منفی است عالمی را...
-
مهریه
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 07:41
با سردی نشسته بودیم با داغی چای آوردن آهسته و پیوسته بحث به راه افتاد در تعیین مهریه بحث به جوشش افتاد پدر او به ما گفت : مهریه دخترم سال سن دلبرم سکه آزادی است نوبت به حرف من شد گفتم که ای پدر جان آمده ایم به بازار گفتش که ای پسر جان ارزش دخترم هست گفتم کای پدر جان دختر تو برده نیست کنیز خان من نیست دختر تو انسان است...
-
حبسیه
جمعه 20 شهریورماه سال 1388 10:44
من ز قنداق با گریه ام حبسیه گفتم یاد باد من زعشقش از ازل فغان نمودم یاد باد من ز دوری آن دلیل هست خود برقلب خود زخم های کاریه دیرینه دیدم یاد باد
-
تنگ ماهی
جمعه 20 شهریورماه سال 1388 10:24
باز امشب دل من پر ز غم و اندوه شد چهره ام گلگون شد چشمانم خون شد باز امشب همه غم های عالم بر دلم رو کردست همه غم ها در گلویم بغض شدست آسمان دیگر آبی نیست نور آفتاب اینجا نیست گل لاله انجا زیبا نیست گل سرخ هم زیبا نیست غم ماهی پنهانیست گریه اش روحانیست دیدن اشک زلال ماهیان یاشنیدن آه بلند آبزیان کار ما نیست دگر...
-
مجلس ختم
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 21:48
صدای قرآن می آید فاتحه ی کیست؟ مجلس ختم من است کفنم را پدرم می بنددس مادرم از حال میرود گاهی خواهرم شیون می کند میکشد فغان آهی حسنین گوشه تابوت مرا میگیرند بستگان از هجر من پیراهنان می درند دوستان از غم داغم بر سر وسینه ی خود میکوبند خاک گویی سالها مرا منتظراست خاک سرد است اما ز روزهای فراق تو گرم تراست من به عشق...
-
رز زرد
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 21:20
رفت آن یارم به کجارفت؟ رفت آنجاکه آسمانش آبی نیست! رفت آنجا که بچیند یک گل سرخ تاکه آرد بر من آن گل سرخ منمش گویم که ای جان و دلم ممنونم آسمانش آنجا رویایی ست بر یارم هرکجا هست زیبایی ست اما چند کوچی ست که دیگر نیست ز او هیچ خبر... نه نه آمدش نزد دلم آن فخر دلم دست هایش گرم چشم هایش سرخ اشک هایش ریزان گیسوانش بافیده...
-
ماسوا
جمعه 23 مردادماه سال 1388 21:55
تو خودت خود خدایی تووجود ماسوایی حق دلا ز تو جدا نیست این تویی ز او جدایی تو وفای هرچه عهدی تو صفا شناس فتحی تو وجود لطف حقی تا زمانی که سرود عهد خود را زیر لب آرام بخوانی هرچه آید از بر دوست از خود توست ای دلا بر خود نظر کن گاهگاهی از خود گذرکن تا که باشد خواهشی از تو دلا ای خدا از عیب هامان یک دم گذر کن
-
رز زرد
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 21:06
رفت آن یارم به کجارفت؟ رفت آنجاکه آسمانش آبی نیست