-
کاش می شد
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 16:10
زیر لب آهسته گفتم کاش می شد کاش می شد آن شب سرد زمستان باز آید کاش می شد صدای غربتم آشفته ام می کرد گویی اما راز می گفت از غم عشق درونم راز می گفت رازی از آن شب روحانی اشکها بر گونه هایم خون میشد خواست ها اندر درونم باز میشد با خودم آهسته گفتم کاش می شد کاش می شد آید اینجا تا که روی ماهش را من شناسم با خدایش آهسته...
-
عمر تباه
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 15:11
دیشب برای دیدنت نظاره رخ ماه کردم صد حیف رخ مهت ندیدم سر به چاه کردم از کوچه تنهایی با داد می گفتمش همی آخر برای وصال دودستت چه اشتباه کردم از دوری دو چشم سیاهت ای آشنای دور عمریست شب تا به سحر زاری و آه کردم هر صبح سحرگه بر تار زلف پریشان یار مرگ بقای عشق را تاشب نگاه کرد م از سردی دو جشمت ای خورشید قلب من سرخی رنگ...
-
مست خم
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 13:39
مهر این دل مداوم به رهت می باشد هر دعایم به صبحگاه پشت سرت می باشد گرجه با بی مهری عالم ز من دل کندی آفتاب چشم دلم دان که در برت می باشد از زمانی دور شدم از رخ همجون مه تو چشم این دل درطلب قرص مهت می باشد پس از آن روزکه با عشوه زمن دور شدی دل شیداشده ام درطلب بوی تنت می باشد از شرابی که ز خم چشم خمارت خوردم سر و جان...
-
ماه رخ
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 21:50
آسمان را دیدم وماه رخت را خواستم غنچه ی گل دیدم و لعل لبت را خواستم من برای خواندن آن شه کتاب وصف تو از خدا دست تو و وصل دلت را خواستم
-
یگانه
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 22:58
این شعر را تقدیم می کنم به دوست خوبم که برای ادامه تحصیل مدتی از ایران دور خواهد بود آمد ستاره وار در آسمان خزان دیده ام زنده نمود خشکیده رود هر دو دیده ام او بود یگانه ی قلب ما ولی بیگانه شد برفت بیگانگان ز قلب خود را عمریست دیده ام او که ز آسمان تا به زمین عالم به نازش است دست از دلم بریدو کشتش فروغ دیده ام از دوری...
-
بی خانه
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 21:15
از دست دلت دست کشم باز آواره ی و بی خانه شوم باز از دوری چشمان تو ای دوست آه دل خود پیش خدا باز برم باز
-
کلبه ی ویران
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 16:49
مجنون شده ام مجنون دوری ز رخش درد است درمان ز رخش جویم درمان ز منش سرد است مجنون شده ام مجنون من شعر نمی خوانم دیوانه ی دلدارم محبوس و گرفتارم آواز نمی خوانم من خفته به ناز بودم حسنش قدحم پرکرد عاشق شده از لعلم مجنون شده از هیچم از عشق گریزانم من کلبه ی ویرانم
-
رخ یار
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 14:01
آسمان دیده ام عمریست که مهتاب ندیدست از دوری آن زلف پریشان به خود خواب ندیدست بی تو دلم ای دوست چه دانی که چه دیدست جویی به سر راه و رخ دلدار بر این آب بدیدست
-
کلبه ی احساس
جمعه 7 خردادماه سال 1389 10:03
پشت این کلبه دل عالمی است از رویا و در آن می بینم همه چیز را زیبا در کنار آن برکه باغ گلهای سفید زندگی است دشتی از غنچه ی نشکفته ی احساس من است که در آن نیست ز خشکی خزان هیچ خبر بوته ای از سنبل چه چهی از بلبل شرشری از آب روی ماه رخ پر احساس گه آن هم زاده ی دل همچو من است و در آن بی کران جوی خروشانی است می رود نسل به...
-
پدری میگرید
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 14:58
پدری می گرید و نمی دانی تو و نمی دانیم ما و چه غمگین وحزین بار فضایی ست پدری می گرید دختری آنسو تر دیده بر دیده ی بابا دوخته و میگرید ونمی دانی تو دخترک از سوز اشکهای پدر خواستگاه عروسک گونه اش را در گورستان دلش می بیند و نمی دانی تو پدر از سنگینی دست های تهی به سرش میکوبد ونمی دانیم ما در این روزگار خاموشی خورشید درک...
-
لحد
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 08:10
من زنده ام چرا با من چنین کردند میدانید؟ من تا قیام حضرت قائم به قد قامت یارم بدانید چشم در راهم چشمه ی احساس دلم با همه احساس خود بر دوست درمیان چار بند تابوت محبوس مانده کفن را برسر وچشمم مبندید و لحد را آنچنان تاریک به گور من میارید چرا که دل به من گوید مرا چشمی به راه دارم با من از ودای او هیچ نگویید که عمریست من...
-
عقل
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 18:48
آنکه محبت ز ازل بر دل من یاد داد وقت جدایی ز محبت دل من باد داد عاقل بدم و در پس دل دل به دلش دادم آن مه دیرینه من عقل زسرم باد داد
-
افتخار
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 00:07
از صدای بوی انفاس تو ای دوست ساز من کوک شدست از نگاه چشم سیاهت دل من خون شدست چشم ها را به دریای نگاهت گره ای خواهم زد و بی صدا در اعماق رویای وصالت غرق خواهم شد من به شوق دیدنت در هر صبح به گلستان خیالم می نگرم و ز بی تابی وصلت در هر شب خوشه ی پروین می چینم افتخارم این است که در این زندگی سرد قلب تاریک من ای دوست...
-
نگاه آفتاب
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1389 19:18
آسمان دیده ام از دیدن رخسار تو بی تاب شد با نگاه آفتابت در شب تار دلم مهتاب شد در رهت مانده سرم عمری بسان کودکی با صدای چشم تو غمهای من در خواب شد
-
نوروز
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 12:00
با اینکه بعداز دوریش عیدی ندیدم امید من باشد همین در این بهار سبز سین یارم بیاید ای عاشقان ای عاشقان نوروز باستانیتان در سایه ی دل داده ای باشد مبارک
-
حکم سحرگاه
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 20:23
نمی آید ز یاران سفر کرده خبر ما را نگاه یار را با خود به گورستان دل بردم خبری نیست سفری نیست چرا هست خبری از سفری در دل رنجدیده ی جانانه ی من هست چرا هست !!! چرا نیست کسی تا که بگوید به دل غمزده ی من که یارم کجا رفت ؟ چرا رفت ؟ چرا بر دل بغض دیده ی بچه صفت من وفایی کسی هیچ ندارد چرا بر دل دیوانه صفت هیچ طبیبی نیامد...
-
غم نامه
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 20:06
با چه شوقی سر راهت نشستم یادت هست ؟ با چه تمنا از کنارت گذشتم وچه آهسته و آرام نگاهم کردی من به خود پیچیدم وزشوق نگاهت تا به سحر خواب به چشمان خودم هیچ ندیدم وصبحدمان آن روز تا به غروب سر راهت می نشستم وچه بی صدا عاشق گشتم آری چه بی صدا تو نمی دانستی وصد افسوس به من تو نمی دانستی یک روز به سر راه دلت باز نشستم یادت...
-
دریای نگاه
جمعه 9 بهمنماه سال 1388 16:59
وچه زیبا از عشق می گغتی ای یار نه با زبانت که من از آن ز احساست نشنیدم با موج دریای نگاهت واین گرداب چه آهسته مرا در خود غرق کرد وچه بی رحمانه سوختنم را شنیدی ودستی نفشردی
-
یاد لیلی
جمعه 9 بهمنماه سال 1388 16:49
آسمان دل من بی رخ همچون مه اوست یاد او در سر من باز چه زیباست و نکوست با خودم دوش به صحبت بنشستم به کنار یادم آمد که فقط سنگ دلش چون دل اوست
-
ای یار کجایی
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 16:12
من صدایت را در گوش دلم باز شنیدم آن شب و چه آهسته و آرام نگاهم کردی من در آن شب زیبا ز الطاف خدایم دستان دلت را برسر بیمار دلم تا آخر دنیا طلب میکردم من به تو در آن شب ز وفاداری فرهاد فراوان گفتم و زبی مهری لیلا پریشان گفتم تو به من با دلی پر ز غرور و شکوهی لبریز خندیدی و نگاهم کردی وبه من فرمودی که وفادار همی خواهی...
-
میهمان
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 20:49
من میهمانم من حضور میزبان را از پشت پرده دیده ام من ندانم از کجا دعوت به اینجا گشته ام گویی در این میهمانسرا سالها میهمان گشته ام ای دوستان میزبان را دیده اید شاید شما ؟؟؟ من خودم سرگرم دنیا گشته ام شاید اینک با شما در دیدنش عهد بسته ام من به شوق دیدنش بر آسمان دل بسته ام من اورا خواهم دید
-
یادم کن
جمعه 11 دیماه سال 1388 09:46
خفته از روز ازل در پس چشمان توام یادم کن شیدا شده ی لعل شکرسان توام یادم کن ا ی دوست مرانم ز بر خویش و مبر از یاد محبوس شده در دل زندان توام یادم کن
-
سوختن
شنبه 21 آذرماه سال 1388 08:54
خواب بود یا کاووس باغ من آتش گرفت پر من سوخت چرا کسی با من نیست سوختنم را می بینی چرا باورت نیست قامتم همچو ماه نو گشته چرا یاوری نیست زنگ بود یا ناقوس صدا ی جیغ او تا عرش رسید بغض من ترکید گواهش برچهره ام نیست عمرم چون برق رفت گواهش بر موی من نیست ای کا ش بی صدا و بی خبر چون شمع میمرد صدای شیون عزایش را دردلم می شنوم...
-
رود روان
جمعه 29 آبانماه سال 1388 19:52
من روانم پیش خواهم رفت کنون همچو باد در عبور صحرا همچو رود در مسیر دریا من خروشانم واز سنگ و خلوخ بستر ناهراسانم چون در مقابل دیدگانم من تو را دارم یک یک دقیقه های عمر را خواهم کشت من طلوع حضورت را باغروب ثانیه هایم خواهم دید و بهای دیدارت را بانقد قتل لحظه ها خواهم داد ونیز به شوق آن روز که یک پیک مرا تا بر تو خواهد...
-
احیا
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 20:19
دیریست توکل بر دل شیدا نمودم پر جوش در دنیای دل غوغا نمودم در انتظار خلوت دستان تو من عمریست که شب تا به سحر احیا نمودم
-
اعدام دل
جمعه 15 آبانماه سال 1388 09:34
نمی آید ز یاران سفر کرده خبر ما را نگاه یار را با خود به گورستان دل بردم خبری نیست سفری نیست چرا هست خبری از سفری در دل رنجدیدی جانانه ی من هست چرا هست چرا نیست کسی تا که بگوید به دل غم زده ی من که یارم کجا رفت؟ چرا رفت؟ چرا بر دل بغض دیده ی بچه صفت من وفایی کسی هیچ ندارد؟ چرا بر دل دیوانه صفت هیچ طبیبی نیامد؟ بیامد...
-
قیاس
جمعه 1 آبانماه سال 1388 09:37
آن قیاس بین چشمان تو و تیشه ی فرهاد نکوست بیستون قلب من خفته در رویای عشق آن نگاه تیشه وارت خفته سنگ قلب من بیدار کرد
-
برزخی
جمعه 1 آبانماه سال 1388 09:26
تو آن سیبی به راه سبز آمالم جهنم را خریدارم اگر شرطش نگاه توست بهشت زندگی من بود دستان تو ساقی بهشتم را به من باز آر که بی تو برزخی هستم
-
دریای هولناک
جمعه 1 آبانماه سال 1388 08:22
رفتی و با رفتنت دریای دل هولناک شد آسمان دیده ام ابری گهی نمناک شد از زمانی رفته ای ای تک نگار زندگی روزگارم تیره و زخم دلم دردناک شد
-
قصه ی یار
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 22:08
ق صه ی من قصه ی نامردمی هاست قصه ی پر غصه ی ناعادلی هاست قصه ی فریاد ظالم قصه ی سکوت مظلوم قصه ی دل شکسته است قصه ی بغض شبانست قصه ی قلب فسردست قصه ی ناامید ی ها قصه ی نامردمی ها قصه ی حیله وترفند قصه ی نیرنگ هفترنگ قصه ی دوری ماه قصه ی دوری خورشید قصه ی شب سیاه قصه ی دوری نور قصه ی شب دراز قصه ی دوری یار غصه ی من...